۱۳۸۶۰۹۰۸

نبود؟
نتیجه خیلی زود نهایی شد . توی همون هفته های اول مهرماه وتا آخرش همونطوری معتبر موند.در حقیقت نه مثل یه حکم قطعی بلکه خیلی یهویی بیان شد: حمید در حال آتیش به آتیش کردن سیگار مونتاناش بود که کتاب مقرارت راهنمایی و رانندگی رو یه طرف انداخت و گفت :" دانشگاه جای خوبیه ها فقط کلاساش بده" بعد هم با خود کار آبی روی یه کاغذ کاهی بزرگ شکل تابلوی "رفع تمام محدودیت ها" در جاده رو کشید وچسبوند رو دیوار گچی اتاق.و همون حرف تاریخ ساز بود که بدون اینکه عملا تکرار بشه تبدیل شد به پارادایم خونه های اطراف که مومنانه چسبیدند به خوبی ها و از بدی ها دوری کردند
.......................
خونه دانشجویی فضای شادی بود حالا گیرم یکی دو تا خودکشی نا موفق در سال اتفاق می افتاد یاگاها"سفر آمبولانسانه ای به تهران تو برنامه گنجونده می شد. حرف خودکشی های فلسفی ،جمعی و فردی ،به شوخی و جدی زیاد گفته می شد اما زمانی واقعا به مصنه ظهور می رسید که عاشق کودن ترین ،جوش جوشی ترین و همیشه در دانشگاه ترین دختر دانشکده می شدی و تخیل و تمسخر هم خونه ای ها ونع ِطرف مقابل بد جور فشار می آورد.
فضا شاد بود گیرم توی شب های شعر وشکوفه واوردوز ، یکی قاتی می کرد می نشست به اعتراف هولناک اتفاقات بچگی.یا توی چهل و هشت ساعت شلم امدادی و یا تو دوالیستیک دیسکاشن های مخملباف یا بیضایی و بلوند یا مشکی کا ر به کل کل شهرستانی می کشید.و چهار ساعت لخت توی حموم زندانی شدن با آبگرمکن خا موش یا سیبیل کنی اجباری کارو به چوب کشی می رسوند.شرط بندی ها هم که گاه فاجعه به بار می آورد : ان پختن تو قابلمه تفلون که سونای چس براه انداخت وآشپز خونه یکی از خونه های اقماری رو تا ماه ها قرنطینه اعلام کرد و البته خودش تجربه ای شد تا کله اسب مرده کنار جاده ، نصف شب با اره چوب بری بریده بشه و جمجمه اش بعد از پخته شدن با پتاسیم تو حلب روغن ،سفید و خوشگل بیرون بیاد(ورژن کله گاوش با شاخ هایی با شکوه الان بالای سر راوی قرار داره).................طرح غیرت زدایی با فحش های فصیح و ذکر تمامی جزییات و جوانب هم از همون روز های اول کلید خورد و علی رغم تمام مقاومت ها و خسارات نهادینه شد.فضا شاد بود گیرم فکر می کردیم تلخ ترین وعمیق ترین آدمهای کهکشانیم. گیریم بساط غر وناله براه بود گیریم که گریه هم توی حموم با شیر بازعرف شده بود.تو همین فضا بود که تموم سوراخ سنبه های شخصیت های همدیگه با ترس ها،ضعف ها وگره ها دستمون اومد . بی نقاب و لخت.وشاید هم به همین دلیل بود که بعد از فارغ تحصیلی و هنوز بعد از بیس سی سال نمی خواهم هیچکدومشون رو ببینم.یعنی هیچکدوم نمی خواهیم همدیگر رو ببینیم. دلیلش همین بود . نبود؟

۱۳۸۶۰۹۰۱


باز خانه
مفاهيم با گذشت زمان عوض مي شوند ، تغيير جهت مي دهند و گاه به به ضد خود تبديل مي گردند اما در بيشتر مواقع اسطوره آنها در ذهن افراد دست نخورده و ثابت باقي مي ماند.
مفهوم عشق را درنظر بگيريد هر زماني در طول تاريخ بر حسب شرايط ،عرف و شيوه هاي مرسوم آن دوران، معاني مختلفي داشته كه شناخت آن مستلزم تحقيق هدف دار و روشمند است.اما اسطوره عشق همچنان ثابت و پر صلابت و بي كم و كاست در ذهن هاي ما يكي است ما آن رابي شائبه وكامل مي دانيم و فارغ از تمامي دغدغه هاي مادي و جنسي و تنوع طلبانه،پاك وبي هيچ گرايشي به شر اخلاقي ، ما آنرا مطلق و بي شيله پيله قلمداد مي كنيم و درصدخفيف خرده شیشه احتمالی در طرف خود رابه حساب "عاشق واقعی" نبودن اومی گذاریم و نمی توانیم عشق را یک بازی قدرت-نیاز -منفعت بدانیم
و در كتمان نمي رود بين عشق واقعي و ميل جنسي تناظري برقرار كنيم همچناني كه روانشناسان در اين مورد نوشته اند و يا نويسندگان درشخصيت هاي رمانها يشان به كندو كاو پرداخته اند. اين اسطوره عشق در ذهن ماست.بسياري ديگر از مفاهيم را مي توان به همين شكل بررسي كرد تركيبات شايعي نظير انسانيت واقعي ، دين واقعي ، مرد واقعي را مي توانيم اسطوره انسانيت ،اسطوره دين و اسطوره مرد بناميم
.
دوست ناديده ام آقاي شيرازي در نوشته اي نرم و خوشخوان كه در مورد خانه نوشته اند بنيادي ترين و محوري ترين مساله را در خانه جايي براي ريشه دواندن دانسته اند. نوشته اي لذت بخش كه ما را به رويا هاي شيرين فرو مي برد همچناني كه روايتي از عشق ناب لبخند رضايت به لب هاي ما مي آورد
.
امروز در ايران و بسياري از كشور ها خانه ها موقتي واجاره اي است سال به سال یا چند سال به چند سال خانه ها عوض می شوند،بيشترين ساعات روز در بيرون خانه و محيط هاي كاري سپري مي شود.ميهماني و دورهمي ها به فضا هاي عمومي نقل مكان كرده و مي كند . انسانها كمتر در خانه اندو خلوتشان را با خود حمل مي كنند و تفريحات آخر هفته اي بيرون خانه اي – شهري عادتي همه گير شده است اگر وضعییت مالی اجازه دهد افراد دوست دارند این اوقات را در خارج از شهرها و ویلا های تفریحی بگذرانند .جاي سكونت افراد بر اساس موقعييت هاي شغلي تعيين مي شود و موقعيت بهتر شغلي خانه كه هيچ كشور و قاره افراد را نيز عوض مي كند. سكون و ثباتي در ماندن درجایی
كمتر ديده مي شود و ريشه اي اگر قرار بر دوانده شدن داشته باشد شايد جا و ظرف ديگری پیدا می کند
.
جایی براي ريشه دواندن اسطوره خانه است
.




میرزاقا

تصویر کناریش تا هشتاد درصد بنابر ملا حظاتی سانسور شد با تخیل خلاق خود فانتزی بفرمایید

۱۳۸۶۰۸۲۴

خانواده سبز معماری

آوخ،که چقدربه تور من می خورند ابرمعمارانی کولهاس باز،با گرایشاتی هایپر مدرن درتفکر معماری که جریان های یک ماه پیش دنیا برایشان قدیمی محسوب شده وبه مجلات معماری کمتر از پریروز راضی نمی شوند. صحبت شا ن همیشه از کانتینیس و اسکول آف فیش وهایبرید اسپیس و کسپ وفولد وکیاس تیری با لهجه های محلی دالاسی یا لیور پولی است و از ستارگان معماری با اسم کوچک جوری یاد می کنند که فکر می کنی با باجناق طرف روبروهستی.ازمعماری آوانگارد که حرف می زنند رگ های گردنشان سفت و عمود ورادیکال می شود و با اخم خفیف ِ جدیتی هنر مندانه- فلسفانه به همین حرف ها گوش می دهند اما در ادامه بحث وقتی که وارد ماشینشان می شوی، صلای دل انگیز ِ تو خودت نمره بیستي ِ برادر کامران ودوئت پر غمیش پسر کُش برادر هومن را میشنوی که ایضا" تکرار می کند که شما هم نمره بیستی..... (امینم و بریدنی و نمونه های سایکو ترنسی ، با حرکات خفیف ِ هدزدنی اکس پارتیانه نیزدر هنگام رانندگی مشاهده شده است)درمورد ادبیات که صحبت می شود اشو وگیتی خوشدل و پائولوکوئیلو مشترکا به مقام خدایی رسیده وهری پاتر و دوستان در هیات پیغمبران قرار می گیرند.سینما نیز با اسپیلبرگ شروع وبه ماتریکس ختم شده است

آیا هنر های دیگردر برابر معماری عددی نبوده وداخل آدم محسوب نمی شوند؟ یا این دوستان فکرمی کنند که معماری به سرعت نور در حال حرکت است اما ادبیات و موسیقی سر وگوششان جای دیگری گرم است و به قرتی بازی مشغولندوکلن برای سرگرمی مناسبند...چرا دوستانی که در معماری سد شکن وتابو له کن وپیشرو فکر می کنندو معماری را فعالییتی فرهنگی و فرهیخته می دانند به موسیقی و سینما که می رسند سلیقه شان از مرز های نما رومی فراتر نمی رود.؟ آیا معماری مسیری ایزوله و وکیوم شده ومجزاست؟ یا اوصولا" هر هنری به کار خود؟.............................

گونتر گراس ،هانریش بل،.توماس مان نویسندگانی هستند در کتابهایشان به کرات از نقاشی به جزء مینویسند اوکتاویو پاز شاعر، تاریخ زیبایی شناسی می نویسد و کوندرا تاریخ موسیقی را موازی با تاریخ رمان بررسی می کند آپولینر شاعر از گرافیک نقاشان آوانگارد در نحوه نوشتار اشعارش استفاده می کرد، لیبسکیند معمار به موسیقی مسلط است، لوکوربوزیه تا مدتها معماری و نقاشی را موازی پیش می برد،معماران مدرن بسیار زیاد از مجسمه ها و نقاشی های معاصرشان در ساختمانهایشان استفاده کرده اند..میرمیران سنگ آفتاب پاز را کنار طرح هایش می نوشت واسم جودت بهمراه زنده رودی وپیلارام جزء موسسان جنبش سقا خانه هست، سیحون ودیبا ودیگران هم

.................................................................................................................

دلیل این مساله هر چه باشد فکرمی کنم وبلاگستان جای خوبی است برای بالا بردن سطح سلیقه و افق گشایی. با محدود نکردن حیطه رفت وآمد به معماری و وارد شدن به گروه بلاگ هایی با گرایشات مختلف و البته گفتگو -که اثری از آثارش در بلاگ های معماری نیست_ می شود حداقل توازنی در مصرف آثار هنری به وجود آورد.

۱۳۸۶۰۸۱۷

Remove Formatting from selection

خانه بازی

این هرم طبقه بندی نیاز هاست که یکی از جامعه شناس های کوچه روبرویی به نام مازلو زحمتش رو کشیدند. ایشون محبت کردند به ما فهموندند چه چیز هایی رو کجاها نیاز داریم .این هرم سلسله مراتب واولویت بندی نیاز ها رو مطرح می کند. در طبقه اول نیاز های جسمی، در طبقه بعدی امنیت در طبقه بالاتر عشق و احساس تعلق به گروه، در مرحله بعدی احترام به خود وتحسین و اعتبارو احترام عمومی و در مرحله آخر خود شکوفایی،خلاقیت،زیبایی شناسی و معنی داری فعالیت ها قرار می گیرند. طبعا اگر نیاز های یکی از طبقه هاارضا نشوند نیازطبقه

بالایی فعال نمی شود مثلا آدمی که در ترس عدم امنیت به سر می برد نیازی به احترام احساس نمی کند
خانه جایی برای ارضای این نیاز ها است. خانه می تواند بزرگ یاکوچک،ساده یا پیچیده باشد میتواند شاد و سرخوش و شلنگ انداز یا رسمی وموقر و متین باشدمی تواند بدوی و بومی و طبیعی یا هندسی و محض ومینیمال باشد می تواند روشنفکرانه و خاص یا همیشگی و همه جایی باشد میتواند جیغ ولوند و رژ فسفری یا ساکت ومحجوب و زمزمه گر.می تواند جنیفر لوپزی و یا ژولیت بینوشی باشد .دنج یا با شکوه. تاویل پذیر یا سرراست..... اما خانه وقتی خانه است که نیاز های بالا را پاسخ بگوید
مکانی برای ارضای نیاز های جسمی مثل خوردن ،خوابیدن،گرم شدن و اعمال شنیع پایین تنه ای
مکانی امن در مقابل طبیعت و انسان های دیگر
مکانی برای احساس تعلق وبرای خانواده و مناسب برای عشق ورزیدن ورمانتیک بازی و لاو و لاو کشی
مکانی احترام بر انگیز که اعتبارت باشد.جایی لذت بخش و مایه تحسین.جایی که به قول روانشناس ها بتونی ارزش به خودت رو زندگی بکنی(اَیی
و مکانی که تنوع و زیباییش تو را ارضا کند مکانی که درآن بتوانی زایا باشی وبیافرینی ،خلق کنی.مکانی برای خود بسندگی،تنهایی و استقلال. ومکانی که قابلیت شکوفا کردن استعداد هارا به ساکنانش بدهد.

در حقیقت این مکان هر چه از طبقات پایین تر ارضای نیاز ها به سمت بالاترحرکت می کند معانی عمیق تری نسبت به پناهگاه و سر پناه یاچهاردیواری وآلونک را در خودجای میدهدوخانه ترمی شود

.............................................
شرمنده که خیلی اتوپیایی شد تقصیر کوروشه.به امام

۱۳۸۶۰۸۱۰

غمگین تر از نگاه سگان ولگرد در کوچه ها
راننده خیره شده به راه بندان عصر
با مردمکی مدفون به زیرِ لایه لایه
پلک
.....................................................................................
روزنامه ها -
از اراذل می گویند و حجاب
از انگشت کنندکان به فرهنگ اصیل
از تف کنندگان به گفتمان ِمطنطن ِکه ما خوش چس ایم ،که ما بر حق ایم
از آیا مجاز بودنِِ ِ خیلی خطر ناک ِ روابط ِ پیش از ازدواج
از اصلاح هندسی کمان ِ کهکشان راه شیری
از طرح های بزرگ
........ برنامه های غولکی
بی هیچ حرفی،احتمالی،چاره ای
از جنگ
.......................................................................................
شهر،چاق و کند وآویزان،از خیابان ها عبور می کند،با تنگی چشمش از خمیازه عصر گاهی
بی اعتنا به مردمک های خیره
به زیر پلک های لایه لایه