۱۳۸۷۰۳۰۵






اگر چیزی به نام معماری کانسپچوال وجود داشته باشد...

رقص، ویدئو پروجکشن و صفحه آیینه ای 45 درجه.


1996

۱۳۸۷۰۲۲۴

پیشینه شناسی بهینه سازی رفتارگرایی تخصصی 2واحد عملی
پیش نیاز : پیشینه شناسی بهینه سازی رفتار گرایی عمومی 40 واحد
1- چرا وقتی دارم از نظارت سه تا از کارگاه های حاج حبیب مصالح فروش برمی گردم .و موبایلی سراغ نمارومی کار ِ کننده رو از آق مهندسای دیگه میگیرم ، تا می رسم دفتر همونطوری خاک و خلی برای خانومای سال پایینی از علاقه مفرطم به طراحی و ماکت و حجم چه عالمی داره سخنرانی می کنم.؟
2- چرا وقتی تو مسابقه ها مقام نمیارم ،مسابقه اخی میشه، بودار میشه،مشکوک میشه،بی اعتبار می شه، تحریمش می کنم ،افشاش می کنم،تحریک می کنم،ماده و تبصره کشف می کنم ،رو می کنم وزنگ آخر دم در وامیستم ولی کافیه تو مسابقه طراحی سر در شهرداری چهاردانگه – که توش از یازده طرح رسیده ،پنج تاش برای تنها مهندس اونجابوده- بین ده منتخب برازنده باشم، تابلوو پلاکارد نصب می کنم،اعلامیه چاپ می کنم،چراغونی و عتبات عالیات راه میندازم،پرده می زنم و در مصاحبه با نشریه خانواده سبزساختمان، مسابقات رو یگانه راه حل عملی و تنقیه ای برای پیکر یبس معماری ایران می دونم؟
3-چرا اسم بازی در میارم جو بازی را میندازم .بت سازی می کنم و بعدها که می بینم گنده شدن این اسم ها بدجوری از لحاظ روان و سوزندگی فشار میارن،شروع میکنم به لگد پرونی پشت سرشون و شیشکی و شکلک یه یه یه براشون درآوردن؟
4-چرا وقتی مامان جونم- که خیلی نگران شرایط منه- یه نوشته ماتریسی ِ عربی - اردو برام از دعا نویس قمی می گیره ، من با ناز ونوزکه مثلن شوهر نمیخوام بالاخره قبول می کنم که همیشه آویزونم باشه وبعد با توجه به نگاه مدرنم به هستی و زمان، اونو با منطق گریزی معماری آوانگارد مناظره می کنم؟
5-چرا وقتی بیکارم،از اهمیت کار تئوریک،اگه کار کارگاهی دارم،از قرتی بازی طراحی،اگه دفتری هستم از درپیتی اجرا،اگه کار ساخته ندارم،از ارجحیت ایده ،اگه کار اجرا کردم ،از معمار کاغذی بودن بقیه حرف می زنم.؟
6- ... هیچی بابا فقط تو رو به خدا و به کهکشان هاش قسم ،به کیوی و زیتون قسم،به هرکی که دوستش داری و پا نمی ده قسم ،یه مدتی کولهاس رو فراموش کن.اصلن انگار نیست،اقا انگار نبوده کمپلت. به نفع همه ست.
7-آهای منی که عاشق معماری سنتی هستم، چرا آخه مقرنس و یزدی بندی رو به شیوه چپاننده ای میبندم به ناف معماری کاسموژنیک و فراکتال و دل هر ذره را که بشکافی آفتابیش در میان بینی؟
8-چرا وقتی توی کارگاه حاج حبیب از کله پاچه خورون صبح تا صلات مغرب وعشاء در حال داد و ستد فحش های "ک" دار با تلفظ حرفه ایش و میمیک قهوه خونه ایش هستم ،به خونه که می رسم بعد از سه دقیقه سرچ و پیدا کردن یه معمار از سولوقون ِ آلبانی و معرفی چهره اش به همراه اکس گرل فرند سابقش توی وبلاگم،میشم مسیونر مذهبی وراه میافتم تو وبلاگها برای تبلیغ اخلاق اورتودکس صدرعربستانی وحال وهوای ِ ناهین عن المنکر و والعافین عن اناس؟
9-چرا منی که یه روز در هفته تو دانشگاه آزاد واحد اسلامشهر و چهاردانگه به فوق دیپلم های بی کنکور اومده هنرستانی نقشه کشی درس میدم ،اونوقت تو هر مهمونی هر خانوم شیکی که شغلم رو می پرسه با لبخند داوینچی و نجابت اسب و حجب و حیای مریم باکره ،فروتنانه خودم رو مدرس دانشگاه معرفی میکنم و بدون اینکه منم شغل طرف رو بپرسم،سکوت می کنم و به لیوانم خیره میشم؟
10- چرا وقتی بعد از اینکه یه ربع تلفنی با دلال سر فروش برگه های نظارت ،جون مهندس نمیشه کردم و چک و چوونه زدم ،به صورت دانشجوی ترگل ِجو ِمعماریم لبخند می زنم و مهربانانه طرحش رو فاقد عمق کافی برای ایجاد "روح مکان ایرانی" قلم داد می کنم؟

۱۳۸۷۰۲۲۰

این بار هم در آغوش دیگری
با تک صدایی می پرم از خواب
مثل همیشه
سرآسیمه تر از همیشه

کهنه ترس ِ لانه کرده ی ده سال پیش :
خانه ی شرجی و کوچه ی بن بست و
همسایه های فضول