چرا معماری میرمیران جریان ساز نشد
دریکی از تحقیق های دانشگاهی که به روی دانشجویان معماری صورت گرفته بود، در یکی از نمودار ها،آشنا ترین ومحبوب ترین معمارایرانی با فاصله ای باور نکردنی از بقیه ،میرمیران فقید بود... نوشتن از میرمیران در این بازار اراجیف ِ بت سازانه و قهرمان پرورانه و مارسل دوشان ایران نامیدن و بقول فرهاد پور استمناهای فرهنگی ، شاید اضافه و زیادی باشد ولی سوالی که می خواهم مطرح کنم این است که چرا در هیچ یک از مسابقات معماری، پایان نامه هاو کار های اجرا شده اخیر، نمی توانیم امتدادی قابل قبول و رد پایی در خوراز شیوه طراحی و نگاه معماری و درون مایه های کار های او پیدا کنیم.
البته شاید این مساله ، زیر مجموعه کوچکی از شکاف فرهنگی بین نسل های هنری در کشور ما باشد که تحقیقی روشمند را برای ریشه یابی می طلبد. شاید هم رویۀ نو گرای معماری ایرانی، چندان رغبتی به زبانی فاخر و بیانی با شکوه برای ایده هایش ندارد. شاید خصیصه هایی مانند ناب گرایی مجسمه وار کارهایش و شکوهمندی اغراق شده و شیفتگی تصفیه شده اش نسبت به معماری گذشته ایرانی چندان با اشتهای نسل جدید خوش نمی آید.
ویا شاید هم اصولا چندان آشنایی با کار هایش وجود ندارد و صرفا او را به نام می شناسند.
کسی چه می داند.
و این
کورش : اصولن گرایشات فردی تبدیل به جریان نمی شوند مثلن پل کله کارهایش به شدت شخصی است و در هیچ عنوان کلی نمی گنجد .در مقابل چیزی مثل کوبیسم تبدیل به مکتب می شود و می شود آن را تدریس کرد .
از طرفی حوزه ی مونومونتال بسیار محدود است و مثلن نمیتوان یک کا ر مسکونی را به این شیوه انجام داد.
در همان مسابقه ی فرهنگستان یکی می گفت که این کار یک سنگ قبر بزرگ است .و راست هم می گفت .البته من هم معتقدم بعضی از کارها باید همان سنگ قبر باشند ولی نمی تواند به بسیاری
از حوزه های دیگر تعمیم پیدا کند
.......
ج : به نظر من هم معماری اش مونومنتال و شخصی است ولی فکر می کنم خود اینها زیر مجموعه دلیلی بزرگتر است : معماری اش در مسیر معماری جهانی نبود و این به خودی خود نه عاملی مثبت نه منفی است ولی این مساله دلیلی می تواند باشد برای ادامه نیافتن توسط جامعه ای که از یک طرف عاشق بت ساختن اند و از طرف دیگر عطش زیادی برای فول آوانگارد بودن دارند