۱۳۸۷۰۱۰۹

به سلامتی سه تن

حمید برا هر کار کوچک و بزرگی مراسم درست می کنه هر رفتاری مثل غذا خوردن،بیرون رفتن،قدم زدن وهرچی که فکرش رو بکنی براش یه جور آیینه. سیگار کشیدنش که در مایه های عبادات سیک های هندوستانه ، باید تنها باشه و کسی نگاهش نکنه و موسیقی دلخواهش رو گوش بده و تلفنش خاموش باشه و چمباتمه بزنه کنج اتاق و خیره بشه و … یا اگه مثلن بخواد به من زنگ بزنه هزار جور سبک و سنگین می کنه ، بیست دفعه عقب می اندازه ، یکماه فکر می کنه چی بگه چه وقتی زنگ بزنه مزاحم نباشه من سر حال باشم اول حموم یک ساعته اش رو میره بعد مراسم سیگار رو بجا میاره و بعد از سه بار گذاشتن و بر داشتن گوشی تلفن، شماره گیری می کنه….

[سلام حمید ، تو در عین بی خدایی یک تقدس گرای بالفطره ای. یک همه چی جدی کن تمام عیار].

میدونی، کلافگی ماهیت پیچاپیچی داره کمتر مستقل در انظار دیده شده و بیشتر وابسته به فعالیت های دیگه ست و مثل یه انگل از توی اونا جوونه می زنه.می تونه تو خرتوخری ِکار قبل عید بیاد خفتت کنه یا اینکه تو تعطیلات نازل بشه که واصل بشی به چنل تو و خوندن اس ام اس های سند تو آل و کله خاروندن و کندن ناخن های پا.

کلافگی کلن متضاد چیزی نیست ، متضاد سرخوشی ،شادی ، مشغولیت و یا حتی غم هم نیست . تو دلشونه ،تو خودشون. یه کروشه هست که وسط هر واقعه مثبت و منفی باز و بسته میشه.مثل باکتری های توی بدن ،مثل آنتروپی سیستم هاست. اپیستیمه دوران کار و تعطیلاته،نمونه عینی بی هدفی ِفاعل شناساست.ول معطلی ابژه. مثل جوشی که بعد از اپیلاسیون و قبل از مهمونی توی صورت ملت در میاد و میشه عامل بدبختی مضحک طرف و با تکنیک های ساروج و کرم پودر های ساختمان گلدیس هم مخفی نمیشه و یکهو اتمسفر رو تبدیل می کنه به چیزی نزدیک به غروب های بعد از برنامه کودک هفت هشت سالگی.

در حقیقت همون " که چی"معروفه که وسط هر کار به اصطلاح و موسوم به "جدی" ای مثل خوندن و نوشتن و ساختن و کشیدن و تغزل و تحبب و رقصیدن و کل کل می آد تو کلت. حالا بیاییم هی برنامه بریزیم برا سال آینده ،هدف کوتاه مدت و کلفت مدت تعیین کنیم و هی سال گذشته رو ارزیابی مالی ،پروژه ای ، عشقی کنیم.

به هر صورت بدلیل ارزش کار گروهی و این که سال سالِِ ِ شکوفه و نوآوریه و از اونجا که اصولن شاش دسته جمعی پاداش ریدن داره،مثل اینکه تو این تعطیلات ،دسته جمعی کلافگی کردیم. هم من و هم اون رفیقی که به زبان عبری برام کامنت گذاشته و بعد از کشف رمز معلوم شد نوشته حالش ازمن بهم می خوره و هم خود خرت که بعد از دو قرن سکوت و ده بار متارکه و طلاق با هزار نفر، زنگ زدی منو از خواب آلپرازولامیم بلند کردی که حرف پنج سال پیشم که یادم نیست چی چی گفتم رو تکرار کنی و با تردید و سکوت های پیاپی و سختی هر چه تمام تر بگی که تو درست می گفتی و اینها. حالا خب پسر که چی.

هیچ نظری موجود نیست: