۱۳۸۶۱۱۲۵

تو اين سیزده سال

حالا هرچي خوش غمزگی مي كردي يا كولي بازي در مياوردي و بعدش تریپ حزن صادقانه ورمی داشتی، من كه باورم نمي شد توي يكسال خرزدن ما برا كنكور كذايي، يكي در ميون پيش فرشاد ِعاشق ِ از همه جا بيخبرنمی رفتی ....

تا بالاخره رو شد و تو سوختي و ما هم رفتيم مرحله بعد. طبعن چندان تعجبي هم نبايد مي كردم وقتي عدل روز تولد بيست و پنج سالگيت ، شوهرت توي باغ كرج ِ يه نره خر مچت رو بگيره و كار بكشه به افتضاح و بابا ننه بازي و طلاق كشي....

ولي فكم بدجوري پايين اومد چند روز پيش كه يه جاي بي ربطي يه آدم بي ربط تررو دیدم و بهم گفت كه مُردي .پارسال سكته كردي و مردي تا من باز شماره فرشاد رو بگيرم كه مثل هميشه خودمون راست و درستش رو از همديگه بشنويم كه كِي و با چي و كجا...

۶ نظر:

ناشناس گفت...

تا وقتي زنده بوديم فقط آمارمون رو مي گرفتي حالام پايانمون شده آغاز حرفهاي خاله زنكي!!
از نقش خودم در زندگيت شرمنده شدم!
يك روح سرگردان

ناشناس گفت...

سلام بر یک دوست سرگردان
ممنون از نقشی که در این پست ( که داستان یک خودکشی بود )بازی کردی

ناشناس گفت...

"نقش"
نقش
درسته كه يه جور نوشته مي شه اما معنيشون زمين تا آسمون فرق داره!

ناشناس گفت...

سیزده چه عدد دوست داشتنی ها.
البته من اصلا نمی خوام قاطیه این داستان بشم!
اومدم که از بابت پاسخ به سوالم تشکر کنم ، بزودی بازم مزاحم می شم در دنباله اون اینبار با یک عکس.

ناشناس گفت...

Hi alireza, you need johann sebastian bach, send me your address to send you some bach's cds and perspolis too, takecare. I can't type farsi here...
capitan hadoque

ناشناس گفت...

سلام ... ممنون از اینکه به کلبه درویشی من هم سر می زنید ... این پست آخر رو بذارین به حضور پیژامه پوش من در این دنیای مجازی ... زیاد هدف خاصی پشتش نبود ... در حد یک زنگ تفریح بود. در ضمن کامنت نوشتن تو اینجا واسه خودش مصیبتیه.