۱۳۸۶۰۹۲۵


سلام بر تو ای های تِک ترین کاذب کاری کهکشان ها
ای چسی ِ صنعت
هیکل
.
سلام بر تو ای بی آسانسور ترین سازه اکسپوز کائنات
ای گوز گوزِ منجمد
ای جبروت
.
ای دربرگیرنده ترین ِ سیم کارت فروشان وای در خود جای دهنده ترین ِ تالیا بازان
و ای دارنده ترین ِصنف ِ کرم پودر های ماسیده ، عطر های گالنی
.
سلام بر تو و بر نگهبان های کاشته ات که جی جی های چشم انتظار مشتری را از دروازه ات دور می کنند
ای جد اعظم نماهای آلمینیوم
و ای اسطوره ی جاودانه ی سازندگان ایرانی...
.
سلام بر تو وبر فرزندان تو باد

۲۸ نظر:

ناشناس گفت...

hala sshoma kheili sakht nagir

ناشناس گفت...

bah bah
mashalla

ناشناس گفت...

الف } افراد در دو دوره سنی به استفاده از واژه ها و کلمات رکیک و مستهجن تمایل نشان می دهند. یکی در اوایل جوانی که همزمانی بلوغ بیولوژیک و نیاز های روانی احساس استقلال فشار های روانی شدیدی بر فرد وارد می کند.
و دوم در اواخر میان سالی و دور ان کهنسالی .زمانی که همزمان احساس نیاز متقابل فرد و جامعه کاهش یافته و از طرف دیگر فرد با شدت بیشتری در معرض ندامت ها .افسوس ها و ناامیدی ها از فرصت از دست رفته زندگی قرار میگیرد.

ضعف آموزش وپرورش زمانی آشکار میشود که افراد در دوره های سنی کاملن متفاوتی {نسبت به دو گروه سنی فوق } به استفاده از چنین تکنیک هایی برای برون ریزی فشار های روانی دست میزنند.

ب}میتوان جامعه ای را تصور کرد که افراد آن _توجه_خود را به فرم ها . تجربه ها و وقایعی که نمی پسندند. اختصاص می دهند. وان را با جامعه ای مقایسه کرد که افراد آن برعکس توجه و تمرکز خود را متوجه آن جنبه از تجربیات . وقایع یا فرم هایی مینمایند که _جالب توجه_ تشخیص می دهند. واین حق را برای دیگران قائل میشوند که انان نیز انگونه که میپسندند رفتار یا زندگی کنند.

خروجی جامعه از نوع اول چیزی جز پرخاش.نفرت .بدبینی و خشونت نخواهد بود. در جامعه نوع دوم برعکس شانس اینکه باافراد مولد.خوش بین و توانا در همکاری با دیگران مواجه شویم بسیار بیشتر است.

shahrzad گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
ناشناس گفت...

احمقانه تر از این ساختمان آن چیز آلت گونه ایست که انگار نماد فلکه دوم آریاشهر است که قرار بوده بلند باشد و زمانی جدی جدی خیلی بلند به نظر میرسید بعد نمیدانم آب رفت یا قد ما بلند شد

ناشناس گفت...

سلام شهرزاد
.
سلام یک دوست عزیز
ابتدا من متاسفم که داخل قالب های شما گنجاییده نشده و باعث ناراحتی شما شده ام اما
از لحاظ وزارت ارشاد و همچنین فرهنگ های لغات، رکیک و مستهجن تعاریفی دارند که کلمات بکاررفته در این پست در آنها نمی گنجند حداکثر آنها را بتوان " بی تربیتی" قلمداد کرد
وجای تعجب است که تعاریف شما از وزارت ارشاد محمودجان خیلی سخت گیرانه تر است
واحتمالن طبق نظر شما کل تاریخ ادبیات رئال و ناتورالیسم دنیا باید سانسور شود از فلوبر گرفته تا بالزاک از زولا تا صادق چوبک . از گلستان و ساعدی تا جویس و بکت و تا همین ابراهیم نبوی طنز نویس ... اینها درابتدای جوانی یااوایل پیری ننوشته اند این ها از " تکنیک های برون ریزی فشار روانی" استفاده نکرده اند این ها از ابزار های زبان مردم برای نشان دادن واقعیت ها استفاده کرده و با این ابزار دیگران را نسبت به زشتی ها حساس می کنند و البته در تعاریف قالبی شما جای نمی گیرند
دوست من برای تئوریسین شدن به مطالعه بیشتری نیاز است
.
سلام لئون.نه کوچک نشده احتمالن فقط به زشتیش عادت کردیم

shahrzad گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
ناشناس گفت...

I like you.
http://archibaldhadoque.persianblog.ir/

ناشناس گفت...

استاد در ضمن اگه وقت کردی سری به ما بزن و نظرت را اگر حوصله کردی درباره این چار چرت و پرت آخری که نوشتم بگو. کمی طولانین ولی همینه که هستhttp://archibaldhadoque.persianblog.ir/

ناشناس گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
ANEXTBLOG.BLOGSPOT.COM گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
ناشناس گفت...

.... عزیز
سلام
یکم : هیچ ارتباطی بین روش بیان شما در این پست با جریان رئالیستی یا ناتورالیستی ادبیات مدرن چه از افراطی ترین نوعش در همان 120 _130 سال پیش و چه از انواع اصلاح شده اش در قرن بیستم وجود ندارد. نه در مبانی و نه در روش.
دوم: اگر جریان ناتورالیستی به ارائه جنبه های ساده _پیش پا افتاده یا پست زندگی روزمره آدم های عادی در شخصیت پردازی های متون ادبی اش می پردازد با هدف بیان زشتی ها نیست.بلکه تلاش دارد "واقعیت" را گزارش کند. جریان رئال و ناتورال ادبی "زیبا " و " زشت " هر دو را به یک اندازه غیرواقعی. تقلبی و ایده الیستی می پندارد.و خود را صرفن وامدار مشاهده و توصیف و گزارش "واقعیت " می داند.
شما .علیرضا عزیز .برعکس معتقدید زیبایی را به چنگ آورده اید و تشخیص و تمییز زشتی از زیبایی را نه فقط به عنوان یک معیار شخصی بلکه به عنوان یک فریضه اجتماعی به دوش گرفته اید. با معیار های جریان رئال ادبی شما یک ایده الیست محض هستید .
سوم : علیرضا عزیز.اگر چه همذات پنداری با بالزاک و زولا و چوبک یک رویای شیرین قابل درک برای نویسندگان جوان رمان های ادبی است اما
همذات پنداری با شخصیت های فرودست و بددهن رمان های این نویسندگان برای معماران و منتقدان معماری بیشتر به یک تراژدی آموزشی شبیه است.
چهارم: یک متن انتقادی معماری .یک اثر هنری نیست.

.... عزیز
من نه شما در قالبی مشخص قرار دادم و نه از نوشته شما ناراحت شدم.من واقعیتی کوچک از واقعیت های بیشمار کوچک یک جامعه دچار "کمبود" را باز گو کردم

ناشناس گفت...

سلام دوباره به یک دوست عزیزوممنون از توجه ات به این بلاگ و شروع گفتگو
.
در توصیف تفکرات قالبی مثال جالبی وجوددارد" وقتی زن ها همه اینجوری باشند مرد ها هم هم اونجور می شوند" به هر صورت خوشحالم بحث جوانی وپیری فیصله پیدا کرد و قالب های جدیدی مطرح شدند.
.
گراس در میانه کتاب کفچه ماهی می نویسد" .... کلکته شعری است که نقطه هایش را مگس ها تشکیل می دهند... کلکته کپه ای از گه است که اگر بجای ان بتن ریده می شد به فرانکفورت تبدیل می شد. "( نقل به مضمون) یک دوست عزیز آیا این یک متن انتقادی معماری است؟ یا از نگاه "قهرمان های فرودست" کتاب های ناتورالیستی است؟ این پاراگراف که توسط راوی نوشته می شود یکی از خلاقانه ترین و هنرمندانه ترین توصیفاتی است که واقعیت یک شهر را نشان می دهند جای این متن در قالب های شما:کمبودهای اجتماعی، تکنیک های برون ریزی فشار های روانی، رکاکت ،پیری و جوانی تراژدی آموزشی،کجاست؟
.
دوست من هدف از این نوشته نشان دادن واقعیت ِ یک پارچگی و شباهت درون و بیرون این ساختمان بوده: ریا کاری ظاهری اش با تقلبی بودن شغل های داخلش و با دکوری بودن و تزیینی بودن و خود فروشی آدمهای بیرونی... همین و البته بی هیچ رسالت اجتماعی.. وانتخاب زبان تند و تیز ابزاری برای نشان دادن این مضمون بوده است . که شما نقد تان را بجای این مضمون به ابزارو بعد به شخصییت کشاندید.( توجه کنید که نوشته بلاگ توجه اش معطوف به اثر بود نه خالق اثر) نقد شخصییتی را به یکی از تراژدی ها و کمبود های جامعه ای رسمی زده، توتالیتر و قالبی اضافه کنید ( متاسفانه از این جهت ،ادبیات شما مرا بسیار به یاد نقد های هنری روزنامه کیهان می اندازد).
.
مولوی حکایتی دارد در باب نزدیکی کردن کنیزی با خر صاحب خانه خود و بعد حسودی زن صاحب خانه و انجام آن بدون استفاده از تکنیک کدو که حوصله نوشتن اش را ندارم اما در انتها تاکید می کند که در مثال ها گیر نکن و توجه ات را به مضمون معطوف کن
.
هر متنی قابلیت تبدیل به اثر هنری را دارد کما اینک بسیاری از رمان ها در حقیقت نقد هایی هنر مندانه وبنیادی به اجتماع و هستی می باشند.و نقد ها و مقاله های کوندرا را نمی توان اثر هنری قلمداد نکرد این نوشته صرفن متن انتقادی معماری نیست چون اگر بود نیازی به این فرم کج و معوج نوشتاری نداشت این نوشته را می توانید طنز یا هجو ببینید من هنگام نوشتن این پست قالب های منتقد یا معمار را بر خود نمی گذارم به عنوان مخاطب ِ این اثر می نویسم
.
دوست من اینقدر دسته بندی نکنید و دسته بندی ها را به قانون تبدیل نکنید.
با اجازه شما چون دوست ندارم نام خانوادگیم در این بلاگ برده شود نام خودم را حذف کرده و کامنت شما را دوباره فرستادم

ناشناس گفت...

علیرضا جان میدانی کجایش غم‌انگیز است: اینکه تو حاظری کف سازی طراحی کنی تا به ترتیبی در دل کارفرما جا باز کنی تا پروژهای یک دهم تصویری که گذاشتی به شما داده شود! حالا این وسط کی گوز شده خدا می‌داند

ناشناس گفت...

سلام انانیموس
آآره بابا اصلا هممون بعد از ناهارا میریم کف سازی هاشو ن رو جارو می کنیم تا از این یک دهمی ها بگیریم:)
حالا ربط نظرت -که با این عجله و غلط های املا_انشایی نوشته شده- به مطلب چی بوده یا این که اینکار در صورت انجام چه اشکال اخلاقی یا حرفه ای دارد رو باید از قاضی الحاجات بپرسیم

ناشناس گفت...

سلام
1) برای چندمین بار اعتراضم را به این کامنت دونی اعلام می کنم که را نمیده واردش بشیم.
2) یک جمله ی قصار از خودمدر رابطه با این برجک : بدترین کارها در بهترین نقاط شهر ساخته می شوند
3)در رابطه با اندی وارهول به ÷یشنهاد شما نوشتم .

ناشناس گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
ناشناس گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
ناشناس گفت...

حقیقت تلخه علیرضا جان حالا تو خواستی با ض تلخیشو بچش یا مثل من با ظ

ناشناس گفت...

از اينکه تنها بازديد کننده وبلاگ مرحوم این حقیر.جناب عليرضا خان بوده خوشحالم. اينکه می بينم تو هم در گير اين وبلاگ بازی شدی و مجبوری که به بازديد کننده هايت جواب پس بدی که چرا صريحی و با بقولشان بی ادب راستش کمی خنده ام می گيره و روزهای خوشی برايت ارزو می کنم. چون من مثل تو حوصله کلنجار رفتن ندارم و گمنام آمد و رفت می کنم کسی هم به کفسازی کردنم گير نميده ولی با اينکه عصبانی شده بودی خیلی بامزه بود. خوب اون دوستمون معلوم تازه کاره يا میکل آنژ چون اکه می شناختمش بهش می گفتم که شاید آدم لازم باشه برای عشقش باستن کسی هم لیس بزند البته بلا نسبت علیرضا خان ولی خوب هرکی یه روشی داره و وقتی میتونه اینجوری بگه که بشناسیمش در ضمن من فقط یکنفر می شناسم که حاضر را حاظر می نویسه. http://archibaldhadoque.persianblog.ir/

ناشناس گفت...

دوست عزیز!
لطفا با نظر سازنده ی خود میزبان بعدی را همراهی کنید. منتظر هستیم.

م. رضا شیرازی

http://www.thirdlayout.persianblog.ir/

MadMoud گفت...

توی این عکست این ساختمون با نخل جلوش چقدر همخمونه!!!
این پستت خیلی عالی بود

ناشناس گفت...

می دونی چیش جالبه اینکه کورش احساس میکنه معماریش خیلی متفاوته از این تصویر

ناشناس گفت...

سلام محمود آره این نخل های شهرداریی ودیگر شهرآرایی هاشون هم خودش داستانی جداست
انانی موس
من بقول ازمو به طرز غیر قابل واقعا مسخره ای در کف چیز هایی که برای شما غم انگیز یا جالب است موندم : در مورد معماری کورش با نظر شما مخالفم. و تفاوت ماهوی آنقدری در کل مطلب هست که توضیح اضافه ندهم

ناشناس گفت...

و البته شیردل بزرگترین معمار ایرانه

ناشناس گفت...

دنيا تنها دو بخش است دنياي اغنيا و دنياي فقرا. نه قضيه از اين هم تاسف بار تر است. به اعتقاد من دنيا تنها يك بخش است دنياي اغنيا و در حاشيه آن توده اي از زباله هاي آلوده اي به نام ديگران...!از ماهيت اصلي روح چيزي نمي دانم اما اين را كاملا"فهميده ام كه روح از كدام بخش بدن تا مرز انهدام سقوط مي كند از نقطه سياه رنگ و ريزي در مردمك چشم.
و نيز مي دانم نگاه انسانها از نگاه گرگ ها هم حتي ناپايدارتر است

ناشناس گفت...

salam be ghole maroof migan gorbeh dastesh be gosht nemirese mige pif pif

ناشناس گفت...

ایول به این شعر